من.....محرم......لباس سياه
سلام...
باز هم محرم آمد آمد تا صاف کند آسمان ابری دلم را...
فکرش را هم نمیکردم دوباره بتوانم محرم را ببینم
در مخیله ام تصورش را هم نمیکردم که خدا دوباره به من اجازه دهد که پا به این ماه بزرگ بگذارم... هنوز هم باور نمیکنم که باز هم میتوانم برای امام حسین عزاداری کنم باز هم میتوانم دستانم را به خاطرش به سینه ام بکوبم باز هم زیارت عاشورایش را بخوانم و اشک بریزم دل گرفته ام را هوای محرمت باز کرد پرچم های سبزت برایم مانند بال پروازیست که مرا از قعر این احساس سمج به اوج می برد لباس سیاهت برایم یاد آور زیباترین احساساتم است...
شنبه 12 آذر 1390 - 9:10:07 AM